ساره گودرزی: پله‌های ساختمان سه‌طبقه مرکز علمی‌-کاربردی شماره پنج تهران را که طی می‌کنم، نگران مهندس می‌شوم که چگونه با کهولت سن، هفته‌ای سه‌روز این پله‌ها را بالا و پایین می‌رود، اما وقتی به جلوی در اتاقش می‌رسم، سرحال و پرانرژی به استقبالم می‌آید و پس از اینکه نفس‌های بریده‌ام را می‌بیند، می‌خندد و می‌گوید: «جوان هم جوان‌های قدیم...» این پله‌ها نفس آدم را می‌گیرد.

 بیژن درویش

 مهندس بیژن درویش از جنس مردان قدیمی‌‌تحصیلکرده و خوش‌پوشی است که دوست داری ساعت‌ها پای حرف‌هایش بنشینی، از تجربه‌هایش بشنوی و گوش بسپاری به خاطراتش از تهران قدیم و زندگی سال‌های دور. او که متولد سال1314 تهران است، قدیمی‌ترین استاد رشته چاپ در کشور به‌شمار می‌آید که سال‌های زیادی از عمر خود را در راه آموزش فنون چاپ به نوجوانان و جوانان خدمت کرده است. مرور خاطره‌های مهندس درویش درباره سال‌های فعالیتش را در این گفت‌وگو مطالعه می‌کنید.

 بیژن درویش

  • کارگردانی؛ آرزویی که محقق نشد

مهندس درویش در خانواده‌ای تحصیلکرده متولد شد، پدرش مهندس کشاورزی بود و مادرش در روزگاری که شاید رسم نبود دختران تحصیلات خود را ادامه بدهند، مدرک سیکل داشت. برای همین وقتی هفت فرزندشان مدرک سیکل گرفتند، آنها را راهی کشورهای اروپایی کردند تا تحصیلات خود را ادامه دهند. بیژن 16ساله بود که راهی شهر وین در کشور اتریش شد و دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفت. کمی‌بعد خواهر دوقلویش هم پیش او آمد و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته دندانپزشکی آغاز کرد. قرار بود او هم درس پزشکی بخواند اما بعد از آشنایی با یک هنرمند اتریشی به آکادمی‌‌هنرهای تجسمی‌وین رفت؛ جایی که بر سردر آن نوشته شده بود: «علم بزرگ است اما هنر تکمیل‌کننده آن است». مهندس با مرور خاطره‌هایش می‌گوید: «در آکادمی‌رشته‌های طراحی، عکاسی و چاپ تدریس می‌شد. من با مرور رشته‌ها متوجه شدم که چاپ، صنعتی‌تر است و آینده بهتری دارد. با خانواده‌ام مشورت کردم و اگرچه 60سال پیش صنعت چاپ در ایران خیلی مرسوم و به‌روز نبود اما از آنجایی که مادرم از بستگان دکترمحمد قریب بود با او مشورت کرد و دکتر هم من را به ادامه تحصیل در این رشته تشویق کرد.»

اینچنین شد که او سه سال تحصیلی را در آکادمی‌هنر وین پشت سر گذاشت و در کنار آن عکاسی و گرافیک و طراحی را نیز آموخت. بعد از تحصیلات هم 240ساعت در یک مجتمع چاپی کارورزی کرد و پس از آن مدرک کارشناسی‌اش را گرفت. از آنجایی که در دوره راهنمایی با همکلاسی‌ها تئاتر برگزار می‌کرد و نمایشنامه می‌نوشت، بعد از لیسانس تصمیم گرفت تحصیلاتش را در رشته کارگردانی تئاتر ادامه دهد. به همین دلیل برای تست به آکادمی‌هنر آلمان رفت. ابتدا تست صدا داد و پذیرفته شد اما وقتی از او سوال کردند با کدام‌یک از دستگاه‌های موسیقی آشنایی دارد، او هیچ دستگاهی را نمی‌شناخت و در آزمون ورودی پذیرفته نشد.

پس از آن با کمی‌‌تحقیق در دانشگاه‌های آلمان متوجه شد رشته مدیریت و اقتصاد چاپ در دانشگاه چاپ مونیخ آموزش داده می‌شود. پس به دانشگاه مونیخ رفت و سه سال دیگر برای دریافت مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرد. مهندس‌درویش پس از اینکه مدرک کارشناسی ارشد خود را گرفت، دو سال در شرکت بزرگ صحافی «الدن‌بوک» که بزرگ‌ترین موسسه صحافی مونیخ به‌شمار می‌آمد، استخدام شد. محاسبه هزینه‌های چاپی و آموزش چگونگی صحافی جلد سخت با مقواهای ضخیم و راهکارهای افزایش طول عمر کتاب، از جمله تجربیات ارزشمندی بود که توانست در این موسسه بیاموزد؛ تجربه‌هایی که هنوز هم پس از سال‌ها با اتکا به آنها، کار و فعالیتش را ادامه می‌دهد.

  • فارغ‌التحصیلانی که بیکار نماندند

سال1343 بود که هنرستانی حوالی میدان شوش به همت جمعی از ایرانیان و اتریشی‌ها راه‌اندازی شد. در این هنرستان رشته‌هایی مانند مکانیک و چوب آموزش داده می‌شد. اتریشی‌ها تصمیم گرفتند رشته چاپ را نیز در این هنرستان راه‌اندازی کنند اما استادی در این زمینه وجود نداشت و جست‌وجوها برای یافتن این استاد آغاز شد. از آنجایی که مهندس‌درویش رشته چاپ را در اتریش خوانده بود، آنها پرونده تحصیلی او را داشتند و می‌دانستند اکنون در آلمان مشغول به کار است. پس از او دعوت کردند به ایران بیاید و زمینه‌های آموزش چاپ در این هنرستان را فراهم کند.

مهندس هم که سال‌ها تجربه و دانش آموخته بود با عشق به وطن بازگشت و به عنوان مدیر برنامه‌ریزی و تولید شرکت افست استخدام شد. خودش در این زمینه می‌گوید: «یادم می‌آید یک روز عصر به تهران رسیدم تا شب با مسئولان هنرستان مذاکره کردم و بعد از توافق از صبح روز بعد، کارم را آغاز کردم. در ابتدا به دلیل اینکه رشته تحصیلی چاپ برای خانواده‌ها چندان شناخته‌شده نبود، مازاد دانش‌آموزانی که برای تحصیل در رشته‌هایی مانند مکانیک و الکترونیک باقی مانده بودند به رشته چاپ سوق داده شدند.

کشورهایی مثل فرانسه که صنعتی نیستند، بیشتر از علم بر روی موارد تئوریک تاکید دارند، در حالی که در کشورهای صنعتی به دلیل بافت صنعت و کار عملی قوی بر روی تربیت افراد نخبه و آموزش‌دیده سرمایه‌گذاری می‌کنند و معتقدند هر آنچه یاد گرفته‌ای باید به مردم دیگر هم یاد بدهی و افراد دیگر را نیز آموزش دهی. علت موفقیت آنها نیز همین است. دو سال که از راه‌اندازی رشته چاپ در هنرستان می‌گذشت، کم‌کم افراد مختلف برای حضور در هنرستان تشویق شدند. چاپخانه‌داران،‌ فرزندان خود را به آنجا می‌فرستادند یا خیلی از کارگرهای چاپخانه‌ها که دیپلم نداشتند برای تحصیل به آنجا آمدند و هنوز هم بعد از 60سال این هنرستان، هنرجو می‌پذیرد.

یکی از ویژگی‌های هنرستانی که زیرنظر درویش اداره می‌شد، این بود که دستگاه‌های به‌روز و مدرن چاپ و صحافی و لیتوگرافی در آن قرار داده شده بود تا هنرجویان علاوه بر آموزش تئوری به صورت عملی، کار با دستگاه‌های چاپ را هم فراگیرند. درویش در این زمینه‌ می‌گوید: «وقتی نخستین گروه تکنسین‌ها فارغ‌التحصیل شدند، آنها را به شرکت افست معرفی کردم اما شرکت تمایلی برای استخدام آنها نداشت. به همین دلیل با اداره جغرافی ارتش تماس گرفتم و آنها با استقبال از آموزش‌های علمی ‌و عملی همزمان تکنسین‌های ما، تمام 20نفر را استخدام کردند و قرار شد علاوه بر استخدام، دو سال سربازی‌شان را نیز در آن چاپخانه سپری کنند. الان هم برخی از بچه‌ها بازنشسته شده‌اند و عده‌ای هنوز مشغول کارند.»

  • عادتی که دردسرساز شد

اتاق کار ساده‌ای دارد، یک میز کنار پنجره، رایانه، چند برگه و تعدادی قلم و خودکار. خودش می‌گوید که از جوانی عادت دارم هروقت کاری روی میزم می‌آید، سریع انجام بدهم و نگذارم کارها و درخواست‌ها روی هم تلنبار شوند. «این عادت از سال‌ها پیش وقتی در آلمان مشغول به کار بودم در من نهادینه شد. وقتی در شرکت افست کار می‌کردم هم این کار را انجام می‌دادم تا اینکه یک‌روز یکی از همکاران گفت بهتر است روی میزت را کمی‌ شلوغ کنی، این‌کار را انجام ندهی فکر می‌کنند بیکار هستی و کاری برای انجام دادن نداری. از حرفش تعجب کردم و به کار خودم طبق روال سابق ادامه دادم. مدتی بعد مدیرعامل شرکت که به اتاقم آمده بود در میان حرف‌هایش با گوشه و کنایه به راحتی و آسانی کار من اشاره می‌کرد و می‌گفت که تو سر خلوتی داری. این حرف براي من خیلی گران تمام شد. کمی ‌بعد وقت ناهار بود و من به منشی گفتم کارها را روی میزم بگذارد.

در این مدت هیچ کاری انجام ندادم. وقتی مدیر برای برگشت از جلوی اتاقم رد شد، حجم گسترده‌ای از پرونده و کاغذ را دید که روی میز قرار دارند و گفت این‌همه کار برای چه باقی مانده است؟ من هم به او لبخند زدم و گفتم اینها تازه کار یک ساعت من است که انجام نداده‌ام! او هم متوجه اشتباه خود شد و به اتاقش رفت، اما من ناراحت از سخنان مدیر دیگر به آن شرکت نرفتم. مدتی بعد چاپخانه خودم را تاسیس کردم و در آن تمام ماشین‌هایی که تا آن زمان نمونه‌ای از آن به ایران نیامده بود را آوردم و کارم را شروع کردم. البته چهارسال بیشتر کار نکردم و وقتی دیدم که دست‌های زیادی به کار وارد شده است، چاپخانه‌ را هم تعطیل کردم.»

او که اکنون به عنوان کارشناس و مشاور چاپ با وزارت علوم همکاری دارد و تلاش‌هایی برای راه‌اندازی مقاطع کاردانی، کارشناسی و کارشناسی ارشد انجام داده است. آکادمیک شدن صنعت چاپ و سوق دادن فعالان و دست‌اندرکاران این حوزه از حرکت استاد-شاگردی به سمت فضای دانشگاهی از جمله اقداماتی است که بیژن درویش برای اجرایی شدن آنها تلاش جدی کرده است. او در این زمینه می‌گوید: «خلأ آموزش‌های رسمی‌ در رشته چاپ را زمانی احساس کردم که یکی از کارگرهایم در چاپخانه دوست داشت مکانیکی و تعمیرات دستگاه‌ها را یاد بگیرد اما تعمیرکار ما که دوست نداشت او همه فنونش را یاد بگیرد، به بهانه خرید آب یا نوشابه، کارگر را بیرون می‌فرستاد. من که متوجه این موضوع شدم به سراغ استادکار رفتم و گفتم من نوشابه و آب برایت می‌آورم اما تو بگذار او کنارت بماند و کار یاد بگیرد. او هم با اکراه قبول کرد و همان‌جا بود که متوجه شدم باید برای آموزش این صنعت کاری انجام داد، به همین دلیل به سراغ مسئولان وزارت علوم رفتم و برای راه‌اندازی رشته کاردانی برنامه نوشتم. به دنبال موفقیت این مقطع، برنامه دوره کارشناسی رشته چاپ را در گرایش‌‌های مختلف برنامه‌ریزی کردم.»

حالا دانشجویان زیادی به مدد فکر و اندیشه مهندس‌درویش در دانشگاه‌ها، رشته چاپ می‌خوانند. بسیاری از کارگرها و اپراتورهای چاپخانه‌ها که فرصت درس و تحصیل نداشتند، حالا می‌توانند تجربه‌های خود را با دانش و علم روز هماهنگ کنند تا حرکت چرخ‌های صنعت چاپ تندتر شود. مهندس‌درویش هنوز هم با اینکه هشت دهه از زندگی‌اش می‌گذرد، هر روز با ذوق و شوق به مراکز دانشگاهی مختلف می‌رود و تدریس می‌کند، هنوز هم هر صبح با امید به عکس «اوژن» یکدانه فرزندش لبخند می‌زند، کیف قهوه‌ای خود را در دست می‌گیرد و با اتکا به خدا، به روزی پر از اتفاق‌های جدید و علم و دانش فکر می‌کند؛ گویی خستگی برای او معنا ندارد و برخلاف خیلی‌ها که تصور می‌کنند استاد خسته است، برای فردای خود برنامه‌ای جدید می‌چیند...

فرهنگ شهر

کد خبر 322925

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha